سلام
من ۱۲ سالمه و تولدم نزدیکه. به بلوغ رسیدم ولی نماز نمی خونم. قبلا خیلی بهش علاقه داشتم یعنی از مدرسه که می اومدم اول نماز می خوندم بعد ناهار می خوردم اما الان دیگه نه نماز می خونم و نه به آن علاقه دارم.
در ضمن من نگاهم را کنترل نمی کنم و در اینترنت چیز های بد سرچ می کنم. تو مدرسه بچه ها مرا به عنوان یک مسلمان واقعی می دانند و برای مشاوره پیش من می آیند .
همچنین در مدرسه به عنوان یک دانش آموز درس خوان هستم. در خانواده هم مرا با ایمان می دانند. من عقیده ام با همه متفاوت است. ولی روی هم رفته دیگه از اینکه واقعیت را پنهان کنم و مثل یک دروغگو دیگران را گول بزنم می خوام توبه کنم.
هزار بار توبه کردم ولی نتونستم. آیا اگر توبه کنم خدا مرا می بخشه . آیا خدا هنوز امیدی به من داره. آیا هنوز مرا دوست داره. آیا حاضره اثرات همه گناهان مرا از بین ببره. اگه جواب بدین به کوله باری از سوال به استقبالتون می آیم و هر روز از خدا براتون طلب رستگاری می کنم راستی می ترسم مرگم زود فرا برسه زمانی که هیچ توشه ای ندارم.
پاسخ :
سلام و درود دوست عزیز
ببین عزیز ، اگه خدا ازت نا امید شده بود ، فکر توبه کردن به سراغت نمی اومد ، پس مطمئن باش خدا منتظر برگشت شماست .
توبه کردن یه کاره ، نگه داشتن توبه یه کار دیگه . بهتره بگم نگه داشتن توبه سخت تر از توبه کردنه ، بنابراین لازمه که بعد از توبه کردن یه کارهایی رو انجام بدید که توبه شما پایدار بمونه .
متن زیر رو بخون و به راهکارهایی که ارائه شده عمل کن . مطمئن باش موفق میشی :
” بزرگواری می گفت که ما میهمانی داشتیم و پسر او می خواست با پسر من که قویتر از او بود کشتی بگیرد . من به پسرم گفت که تو زمین بخور زیرا آنها میهمان ما هستند . پسر من زمین خورد . پسر من خیلی ناراحت بود ولی دفعه ی بعد که با او کشتی گرفت ، او را چنان به زمین زد که جبران دفعه ی اول را هم کرد .
وقتی در کسی تواضع ریشه دار نیست ، دوام ندارد و دوباره به حالت اولیه بر می گردد . گاهی ما می خواهیم گناهی را ترک کنیم اما چون هنوز ریشه خوبی ها در ما شکل نگرفته است ، ریشه ی آن بدی ها بر ما غالب می شود.
ممکن است که ما بخاطر مجلس باحال یا فیلم باحال جو گیر بشویم و گناهی را ترک کنیم ولی چون ریشه ی آن گناه در ما هست ، آن گناه بر می گردد. اهل معرفت می گویند که اگر شما می خواهید آلودگی را ترک کنید ریشه ی محکم تری برای خودتان درست کنید یعنی بجای حب نفس ، حب خدا را جایگزین بکنید .
وقتی این محبت می آید ، خودبخود آن آلودگی ها کنار می رود. مولوی در دیوان شمس داستانی را نقل می کند ( ظاهر داستان خودش با شمس تبریزی است ). مولوی اهل شعر نبود ، او فقط تدریس می کرد .
وقتی او با شمس تبریزی ملاقاتی کرد ، خودش نقل می کند : مرده بودم زنده شدم گریه بودم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم . یعنی از افسردگی در آمدم و یک عشقی در دل من آمد . بعد می گوید : دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا ، زَهره ی شیر است مرا ، زُهره ی تابنده شدم .
حالا که آن عشق آمد ، دیگر دنبال هر چیزی نمی روم . انسان وقتی غذای اصلی گیرش بیاید ، دیگر دنبال غذای کاذب نمی رود. وقتی حب خدا آمد ، انسان دیگر دنبال حب نفس دنیا و آلودگی ها نمی رود. انسان باید زمینه ی محبت را در خودش ایجاد بکند .
امام خمینی در درس های اخلاق شان می فرمودند : خدا دانه هایی را می پاشد و مناسبت هایی را ایجاد می کند تا این صید وحشی را بگیرد و ما باید از آن دانه ها استفاده بکنیم .
اگر ما می خواهیم به عادات زشت مان برنگردیم ، باید یک محبت بالاتر از گناهان در خودمان بوجود بیاوریم .
زمینه هایی است که این محبت و انس خدا در ما ایجاد بشود تا کامی را شیرین بکند که دیگر لذت گناه برای آن شیرین نباشد.
یکی از آن راهها موعظه است که می تواند به انسان کمک بکند . شما حداقل هفته ای یک بار موعظه بشنوید یا در جایی بنشینید یا سخنرانی هایی را گوش بدهید . امیرالمومنین به فردی گفت که من را موعظه کن . آن فرد گفت که شما همه چیز را می دانید . امیرالمومنین فرمود : در موعظه اثری است که در دانستن نیست، انسان باید بشنود.
گاهی انسان با شنیدن یک جمله ، مسیر زندگی انسان عوض می شود. مرحوم جهانگیر خان قشقایی تا چهل سالگی اهل نماز و خدا نبود . روزی او برای تعمیر تارش به اصفهان آمده بود و از پیرمردی سوال می کند که معازه ی تعمیر تار کجاست . پیرمرد آدرس را داد و گفت : همان طور که تار انسان نیاز به تعمیر دارد ، خود انسان هم نیاز به تعمیر دارد . او پرسید : انسان را کجا تعمیر می کنند؟ پیرمرد مدرسه ای را به او نشان داد . او به آنجا رفت و مسیر زندگی اش عوض شد و آیت الله جهانگیر خان قشقایی و عارف بزرگی شد. آیت الله بروجردی و آیت الله نجفی قوچانی ازشاگردان ایشان بودند.
راه دیگر یاد مرگ است که می تواند اثر گذار باشد .رفتن به قبرستان برای تدبر نه فقط برای یک فاتحه خواندن .
راه سوم خواندن و شنیدن قرآن . وقتی ما قرآن می خوانیم ، خوب است که ثواب آنرا به اولیاء الهی یا پدر و مادرمان هدیه کنیم .
راه دیگر مراقبت کوتاه مدت است. اگر انسان گناهی دارد ، یک روز با خودش عهد بکند که آن عادت را ترک بکند و اگر اراده اش ضعیف است نذر بکند . وقتی انسان در یک روز موفق به ترک آن گناه بشود اعتماد به نفس پیدا می کند و آنرا طولانی تر تا چهل روز می کند .
راه دیگر انس با مناجاتها و دعاها است . انسان باید با ارتباط داشته باشد حتی اگر به یک صفحه . انسان نباید بگوید که وقت ندارم و گرفتار هستم . ما چون به اینها نمی رسیم گرفتار هستیم . ما نباید برای ترک گناه دنبال ذکر باشیم . اینها دانه هایی است تا آن صید و کبوتر را بگیرند . ما با این کار به تور خداوند می افتیم .